تا پانزده ماهگی از اتفاقات قشنگ این ماه تفریح و بیرون رفتن فراوانه، چون پسرم دَدَ خیلی دوست داره روز جمعه و شنبه تعطیل بود و ما حسابی از تعطیلات استفاده کردیم، روز جمعه با خاله ها رفتیم پارک کوهستان، آقایی بود که بادبادک میفروخت پسرم محو بادبادک ها شده بود و با انگشتش اشاره میکرد یعنی بادبادک میخوام تا دایی سهیل و دایی حسین در حال انتخاب بودن سریع بابایی ی دونه واست خرید که قشنگ با چوب بادبادک هممون رو خوب کتک زدی و میگفتی اَت.......متاسفانه به کتک زدن علاق خاصی داری کمتر از 5 دقیقه هم بادبادک رو ترکوندی و خندیدی تا 2 شب بیرون بودیم و پسری خوش گذروند و اصلا نخوابید روز شنبه هم تعطیل بود از صبح با عمه ها و خان عمو بودیم رفتی...