وبلاگ ماوبلاگ ما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات عاشقانه گل پسرام

تولد عمو میثم

1395/05/29 روز تولد عمو میثم بود و طبق برنامه قبلی تولد خونه ما برگزار شد و  مهمون داشتیم داداش کوچولوی خودم، میثم عزیز امیدوارم صد و بیست ساله بشی، کلمات قابلیت توصیف شادی و خوشحالیمون رو ندارن،  تولد خان عمو به روایت تصویر: بعد از تولد و کلی بادکنک   ...
31 مرداد 1395

عکس های مردادماه 95

تا پانزده ماهگی از اتفاقات قشنگ این ماه تفریح و بیرون رفتن فراوانه، چون پسرم دَدَ خیلی دوست داره روز جمعه و شنبه تعطیل بود و ما حسابی از تعطیلات استفاده کردیم، روز جمعه با خاله ها رفتیم پارک کوهستان، آقایی بود که بادبادک میفروخت پسرم محو بادبادک ها شده بود و با انگشتش اشاره میکرد یعنی بادبادک میخوام تا دایی سهیل و دایی حسین در حال انتخاب بودن سریع بابایی ی دونه واست خرید که قشنگ با چوب بادبادک هممون رو خوب کتک زدی و میگفتی اَت.......متاسفانه به کتک زدن علاق خاصی داری کمتر از 5 دقیقه هم بادبادک رو ترکوندی و خندیدی تا 2 شب بیرون بودیم و پسری خوش گذروند و اصلا نخوابید روز شنبه هم تعطیل بود از صبح با عمه ها و خان عمو بودیم رفتی...
29 مرداد 1395

قدم زدن عاشقانه

خیلی وقته منتظر راه رفتن هستم خدا رو شکر از قبل از تولدت دستتو به مبل و دیوار میگرفتی و کلا سر و پا بودی اگه دستتو میگرفتم خیلی راحت راه میرفتی ولی روز شنیه 1395/05/09 خودت حدود ده قدم راه رفتی و سریع دست زدی یعنی تشویقت کنیم بابا رفته بود تهران ماموریت  من تلفنی واسش تعریف کردم وقتی بابا برگشت واست اسباب بازی آورده بود و از دم در گفت بدو بغلم پسرم یک مرتیه کل مسیر از آشپزخونه تا دم در رو خودت تنهایی و قشنگ بدون اینکه بترسی یا بیفتی راه رفتی تا به بغل بابا برسی هممون ذوق زده شده بودیم اصلا تصور نمیکردم بتونی راحت راه بری کلی قربون صدقت رفتیم اینقد واسه این موضوع خوشحالم تا از سرکار برمیگیردم کلی با هم قدم میزنیم مثلا اشاره به اتاق...
14 مرداد 1395

عکس های تیرماه 95

تا چهارده ماهگی مامانی وقت دندن پزشکی داشت و مطب دکتر به آتلیه دایی جون خیلی نزدیکه به همین دلیل شما یک ساعتی مهمان آتلیه بودی با عنوان مدیریت جدید آتلیه یاس پسرم مشغول کاره با محتویات داخل کشو هم کار داشتی امیرعلی و خورشت سبزی عاشق جا رختخوابی هستی که دایی جون همیشه اونجا باهات بازی میکنه فکر کنم یکی از دلایلی که عاشق دایی هستی همینه، چون خیلی واست وقت میزاره و هرکاری که دوست داری واست انجام میده عاشقتیم دایی جون قربونت برم که هر وقت خسته میشی آروم و بی صدا بغل من یا بابا میخوابی. تلفن خیلی دوست داری بیرون رفتیم این تلفن رو واست خریدم که کلی امکانات داره آهنگاشو خیلی دوست...
2 مرداد 1395
1